مثلا رفتیم خرید
دیروز با خاله و بابایی (بابا بزرگ ) رفتیم خرید . خرید نگو دنبال بازی
برای اینکه خانومیا حسابی ذوق کرده بودن و تو پاساژ میدوییدن و جیغ میزدن و آیدینا خانوم گل و به هر مغازه ای که میرسید میپرید توش تا اینکه کله ی خوشگلش با شیشه ی یکی از مغازه ها تصادف کرد و ما هم بیخیال خرید شدیم و سه تا آدم گنده با خرید یک لاک زرد برگشتیم خونه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی